آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 38 سال و 5 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 14 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 28 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 24 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

سفر نامه مشهد

  امروز اومدم که سفر مشهدمون رو ثبت کنم. جمعه ۱۳ فروردین ۹۵ ساعت ۲ از خونه راه افتادیم. تا ایستگاه راه اهن فاصله زیادی نداشتیم. انگار فقط ما اون روز از شهرضا مسافر بودیم. مسئول اونجا گفت قطار ساعت ۴ و ۱۰ دقیقه میاد و ما فکر می کردیم ساعت ۳ حرکته. دایی ها هم اومدن اونجا پیشمون، اقا ارشیا هم حسابی آتیش سوزوند. بلاخره قطار اومد و حرکت کردیم. اولین باری بود که سوار قطار می شدیم. ارشیا از زن عمو شنیده بود قطار مثل خونه خود ادم می مونه. واسه همین توی همون دقایق اول لباس عوض کرد تخت رو باز کرد و رفت بالا دراز بکشه. شاید تا مشهد هزار بار رفت بالا و اومد پایین. تو کوپه کناری ما یه خانواده مشهدی بو...
25 فروردين 1395

اولین مریضی در سال ۹۵ ( مسمومیت )

  سلام گل پسرم. جمعه عمو داریوش و کسری و عمو جهان گیر اینا و انا اومدن اینجا. بعدش عمو یحیی اینا هم اومدن، بعد از رفتن اونها شما و بابا رفتین خونه باباجون دنبال چادر ماشین. زن عمو واسه آجی زهرا اسنک درست کرده بود دوتا هم واسه شما اورد. وقتی اومدی خوردیشون. من هم با اینکه دکتر گفته واسه خاطر آجی پانی نباید سوسیس و کالباس بخوری چند تا لقمه خوردم. شنبه صبح رفتی مهد و بابا هم رفت نرمه. بعدش دایی مهدی اومد خونمون. زن عمو زنگ زد زهرا داره بالا میاره ارشیاخوبه؟ دلم شور افتاد زنگ زدم مهدتون. خالتون گفت ارشیا حالش خوب نیست داره بالا میاره. دایی مهدی اومد سراغت و اوردت خونه. بعد از ناهار کلی بالا اوردی. چند بار! دایی محمود ا...
23 فروردين 1395

یا ضامن اهو

  سلام نازگلم فردای روزی که اخرین پست رو واست گذاشتم بابا بی مقدمه گفت که می خوام برم بلیط مشهد بگیرم. خلاصه حسابی غافل گیرشدیم. الان تو ایستگاه راه آهنیم و شما تو یه خواب نازی. موقع راه افتادن یه گریه حسابی کردی امیدوارم که اونجا اذیت نکنی. فدات بشم که اینقدر پیش امام رضا ابرو داری. راستی سیزده به در مبارک.    ...
13 فروردين 1395