آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 38 سال و 6 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 15 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 29 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 25 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

هدیه نی نی وبلاگ و سومین جلسه کلاس شنا

  دیروز پست چی هدیه نی نی وبلاگ رو اورد و آقا ارشیا غرق در شادی شد.     امروز هم صبحی بابا شب کار بود و با دایی سعید رفتی کلاس شنا و بعدش منو پانیا اومدیم استخر و تا شما حاظر شدی و لباس پوشیدی بابا از سر کار اومد و بعدش اومد دنبالمون. امروز عصر بابا جون زهرا( ‌بابای زن عمو) ‌فوت شد و رفتن نوراباد. خیلی بد بود و ناراحت کننده. خدا رحمت شون کنه. ...
6 تير 1397

کلاس تابستونی

  سلام جوجه های من دیروز اول تابستون بود و بلندترین روز سال. ما ایرانیا که بلند ترین شب سال اینقدر برامون مهمه چرا بلندترین روز سال رو نادیده می گیریم نمی دونم. دیروز رفتیم خونه باباجون و بعد ازظهر هم با دایی سعید برگشتیم خونه. عصرش هم که بابا از سر کار اومد رفتیم تا جمعه بازار. وای که چقدر گرم و شلوغ و بود. من خودم زود گرما زده می شم و تو گرما سریع فشارم می افته و دیدم بچه ها هم اذیت می شن سریع به بابا گفتم بر گردیم. فقط یه جنگا واسه بچه ها خریدیم. بعد اومدیم بستنی خوردیم تا یکم تنظیم شیم و برگشتیم خونه. عکس روی جنگا همونی بود که دیده بودم و اطلاع داشتم یعنی جنس چوبی و رنگ روشن. ولی وقتی جعبه شو باز کردم رسما شوکه شدم:&...
2 تير 1397

امتحان ترم ۵

      امروز پانیا بلافاصله بعر از رفتن ارشیا بیدار شد. صبحی که دیگه حسابی مریضی خودشو نشون داده بود و رنگ و روی دخترکم حسابی داد می زد که مریضه. دیدم حسابی صداش گرفته واسش لوبیا گرم کردم و بعدش عدس پختم. ساعت ۱۱/۳۰ دخترکم رو حمام دادم. ظهر که ارشیا اومد پانیا حسابی کسل بود و ناهار هم نخورد گرچه احساس کردم سیره. ارشیا که پی حرف نرفت و واسه امتحان زبانش چیزی نخوند. واسه ترم بعدش حسابی تردید دارم. ساعت ۲:۴۵ با بچه ها رفتیم مدرسه ارشیا و همون جا موندم تا امتحانش رو بده. دیگه دیدم رفت و برگشت سخته. اول ازمون شفاهی داد و بعد کتبی؛ ساعت ۴ راهی خونه شدیم.پانیا که کلی اونجا سرگرم شد. از نشستن رو صندلی ها و...
14 آذر 1396

عروسی و امتحان پایان ترم ۴ زبان

  امروز عروسی نوه عموی بابا (اسما) بود، بابا سر کار بود و شما با باباجون اینا که دعوت داشتن رفتی. بعد از عروسی با دایی اومدی خونه و شروع کردیم به خوندن زبان آخه امروز امتحان پایان ترم هم داشتی. تازه امتحانت به جای ساعت ۷ ساعت ۵ برگزار می شد. با آجی پانی رفتیم ارشیا رو گذاشتیم مدرسه. یه کم موندیم تا ارشیا امتحانش تموم بشه و با هم برگردیم ولی پانیا خانم خوابش می یومد و بد قلقی می کرد. اول با آقای قاسمی در مورد ساعت کلاس زبان ترم بعد صحبت کردم و بعد به معلم ارشیا گفتم هر وقت امتحان ارشیا تموم شد زنگ بزنن خونه. بعد با پانیا برگشتیم. پانیا موقع برگشت خوابش برد. بابا روز کار بود اومده بود خونه یعنی مدرسه هم که بودیم زنگ ز...
25 شهريور 1396