همه چیز در هم
سه شنبه صبح با رفت نرمه. ما هم رفتیم خونه باباجون. همکار باباجون واسه ناهار اومد خونشون بعدازظهر هم رفت. ما هم زود اومدیم خونه. آخه قرار بود بابابزرگ با بابا بیاد خونمون. بابا دیر اومد بابابزرگ هم باهاش نیومد. عصر جوشکار اومد حفاظ خونه عمو آیتو جوش بده. شب بند در خودمونو هم درست کرد.عمو آیت هم رفت سر کار.
چهارشنبه صبح دوباره بابا رفت نرمه. ما هم طبق معمول زنگ زدیم تا دایی بیاد دنبالمون ولی دایی رفته بود بروجن. گل پسرم صبح زود از خواب بلند شده بود حالت خوب نبود. کلی استفراغ کردی. بعدش هم اسهال. 10.5-11 دایی اومد دنبالمون رفتیم خونشون. مامانی یه بادکنک مارپیچ بزرگ واست خریده بود کلی ذوقشو کردی. ساعت 3 اومدیم خونه. بابا خونه بود. بابابزرگ هم با عمو یحیی رفته بود دکتر. شب هم رفت خونه عمو یحیی. شب عمو زنگ زد با بابا صحبت کرد. بعدش هم بابا گفت که فردا بابابزرگ رو می بره نرمه ما رو هم با یه سری ماجرا جدا گونه که نمی خوام گل پسرم چیزی بدونه با خوش می بره.
پنج شنبه صبح زود بابا رفت دنبال بابابزرگ تا از خونه عمو یحیی بیارش. ما هم آماده شدیم تا بابا بیاد بریم نرمه. گل پسرم هنوز خوب نشده بود. داشتم لباس تنت می کردم که استفراغ کردی. اسهالت هم خوب نشده بود. آجی زهرا هم از دیروز تب کرده بود. بعد از اینکه بابا رفت زن عمو بردش دکتر. از دکتر که اومد بابا هنوز نیومده بود. خلاصه اونها هم با ما راهی شدن. زن عمو آجی رو گذاشت پیش من خودش رفت آماده شه. بابا اینا اومدن و رفتیم نرمه.
اونجا هم حالت خوب نبود. کلی استفراغ کردی و با هم همش تو مسیر دستشویی تو رفت و آمد بودیم. موقع برگشت هم رفتیم خونه عمه زینت. دیشب زود خوابیدی. ولی ساعت سه بیدار شدی و دیگه ننویسم بهتره.
امروز صبح هم بابا با عمو یحیی رفتن تا وسایل خونه بابا بزرگ رو از خونه پیچ اهواز بیارن تو خونه شهید بهشتی. ساعت 2 اومد ما ناهار خورده بودیم. بابا کل بعداز ظهر رو داشت واسه خودش ترشی سیر درست می کرد. گل پسرم امروز هم مریض بود. عصر عمو داریوش اینا با عمو میلاد اومدن خونمون. یه کم نشستن بعدش هم رفتن خونه عمه زینب.
یه کم شام خوردی اونو هم بالا اوردی. فردا هم اگه همین جوری بودی می برمت دکتر.