آقا ارشیاآقا ارشیا، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره
اجی پانیااجی پانیا، تا این لحظه: 8 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
مامانمامان، تا این لحظه: 38 سال و 1 روز سن داره
بابابابا، تا این لحظه: 45 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره
کیانکیان، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه سن داره
آجی زهراآجی زهرا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره
امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره
الناالنا، تا این لحظه: 6 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره
محمد ماهانمحمد ماهان، تا این لحظه: 6 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
رادمهررادمهر، تا این لحظه: 6 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره
زبان اموزی پانیازبان اموزی پانیا، تا این لحظه: 6 سال و 2 ماه و 24 روز سن داره
ازدواج ماازدواج ما، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

ارشیا و پانیا گلای ناز مامان

فوتبال دستی

  چند روزه که ارشیا دوباره فوتبال دستی شو راه اندازی کرده. پانیا که ملت رو خون به دل می کنه تا یه دست بازی بیاد تموم بشه. یا توپ رو ور می داره یا با دست توپ و از وسط زمین جا به جا می کنه حرف هم حرف خودشه. زهرا هم دسته ها رو اشتباه می چرخونه. وقتی میاد پایین تا با بچه ها بازی کنه وقتی می بینم ارشیا اونو به توپ بسته من میشم یارش. زهرا دو تا دسته جلو رو هم تازه می خواد و من بیچاره باید با دروازه بان و دفاع گل بزنم که می زنم.   ...
25 ارديبهشت 1397

حال و هوای شمال

    امروز چهارمین روزیه که هوا کلا ابری بوده. این چند روز حال و هوای شمال رو داشتیم که همش هوا ابری و بارونیه و البته یکم سرد. بارون هوا رو خیلی لطیف کرده. من خودم که سرماخوردم از ترس مریض شدن بچه ها نمی زارم زیاد برن تو حیاط. ولی خوب دیروز و پری روز تا بارون می گرفت بچه ها چتر ور می داشتن می دویدن تو حیاط.  خدایا شکرت بابت نعمت ولی خوب کاش شدتش بیشتر بود و واسه تغذیه اب های زیرزمینی مفید واقع می شد و شهر ما هم امسال با بی آبی روبرو نشه. البته تو شهر های غربی کشور این چند وقت حسابی سیل راه افتاده و مردم زیادی شاید دار و ندارشون رو از دست دادن. ارش دیروز می گفت نرمه برف زده.  ...
23 ارديبهشت 1397

جنگ اعصاب

  با گرم شدن نسبی هوا دیگه بچه می خوان برن تو حیاط بازی کنن. ولی خوب بدیش اینجاست که زیاد با هم نمی سازن. هر کدوم یه سازی واسه خودش می زنه. ارشیا و زهرا همش رو توپ بازی دعوا دارن. پانیا و زهرا هم همش با هم لجبازی می کنن. جدیدا هم پانیا به بهانه حیاط می ره بیرون و سر یه دقیقه سر از خونه عمو اینا در میاره. این موضوع خیلی اذیتم می کنه اول به خاطر اینکه بی اجازه می ره. دوم به خاطر رادمهر. می ترسم خدا نکرده یه بلایی سرش بیاره. بعدش هم خیلی استرس پله ها رو دارم. همش می ترسم تو پله ها بخوره زمین. امروز رادمهر واسه اولین بار اومد خونمون و ارشیا و زهرا و پانیا هم حسابی شیطونی کردن و آخرش هم با جیق و داد و گریه و اشک متفرق شدن. امروز اول...
18 ارديبهشت 1397