دور تند
دوشنبه صبح عمو آیت اومد ما هم چون بابا آرش روزکار بود اومدیم خونه باباجون. شبش هم باباجون اینا مهمون داشتن. بابا آرش و خاله معصومه هم اومدن. خیلی پسر خوب و آرومی بودی که همه ی مهمون ها هم گفتن چه پسر خوبی داری. من و گل پسرم شب موندیم خونه باباجون. سه شنبه تا عصر خونه باباجون بودیم و بعدش هم رفتیم خونه. ولی دیروز صبح همشو تلافی کردی خیلی بهانه اوردی و گریه کردی که ساعت 11 خوابت برد. بابا عصر کار بود وقتی رفت سر کار من هم بردمت حمام و بعدش هم باز هم خونه بابا جون. دیشب آنا و عمه زهره و عمو میلاد و عمو یحیی اینا خونه عمو آیت بودن بعدش هم رفتن حنا بندون یکی از فامیل ها. به ما خبر ندادن که باهاشون بریم. ما هم تا ساعت 11/5 خونه باباجون موندیم بعد...