کارت دعوت
امروز صبح هرچی به بابا آرش گفتم بیا برم خونه باباجون قبول نکرد گفت می خوام بخوابم. بهش گفتم خوب منو بزار اونجا خودت بیا بخواب. قبول کرد. بعد از ناهار کارت های دعوت عروسی رو نوشتیم. منو دایی مهدی و دایی مسعود پاکت ها رو سر هم کردیم و چسب می زدیم. دایی محمد کارت توشون می ذاشت و دایی محمود روی پاکت ها رو می نوشت. خاله هم کارت های شهرهای مختلف رو دسته بندی می کرد. باباجون هم: ...