اربعین حسینی ۹۲
دوشنبه صبح ساعت 8.5 رفتیم خونه باباجون. آخه مامانی واسه گل پسرم آش نذر کرده بود. عمه ی مامان هم اون جا بود بعدش هم دختر عمه ها علی چی اومدن خونه باباجون. گل پسرم کلی کمک کرد. رشته ها را کمک مامان خورد کرد. وقتی آش تموم شد زنگ زدیم بابا آرش اومد دنبالمون رفتیم خونه بابابزرگ. آنا هم آش نذری داشت. تازه عمه زینت هم آش نذری داشت. توی این ترافیک آش نذری دیگه وقت نشد بریم خونه عمه. عمو جهان گیر اینا هم از دیروز ظهر اومده بودن خونه بابابزرگ. ما هم دیشب شام خونه بابابزرگ بودیم. وقتی رسیدیم خونه بابابزرگ آش دیگه تقریبا حاضر شده بود. عمو داریوش اینا هم صبحش اومده بودن. عمه زینب هم اونجا بود. عمو یحیی هم بود. تازه یه نیم ساعت بعد عمه زی...